شهید همت - شهدا مارکت

سبد خرید کوچک

  خاطره ای از خواستگاری شهید محمد ابراهیم همت   نیت کردم چهل روز روزه بگیرم و دعای توسل بخوانم،بعد از چهل روز هرکس اومد،جوابم مثبت باشه،شب سی ونهم بود یا چهلم بود محمد ابراهیم اومد خواستگاری،امده بود بله رو بگیرد،گفتم:من مهریه نمیخوام.خانواده ام رو شما راضی کنید. خییلی راحت گفت:(من وقت این کارا رو […]

ادامه مطلب

بقیه هم رفتند و برنگشتند (خاطرات شهید همت) به سنگر تکیه زده بودم و داشتم روی خاک‌ها پا می‌کشیدم. شهید همت اجازه نداده بود بروم عملیات. به عشق عملیات و خط مقدم روی لباسم شعار نوشته بودم. فکر کرده بودم رفتنی هستم. حاج همت داشت رد می‌شد. سلام و احوال‌پرسی کرد. از من سوال کرد […]

ادامه مطلب