خاطره ای از خواستگاری شهید محمد ابراهیم همت
نیت کردم چهل روز روزه بگیرم و دعای توسل بخوانم،بعد از چهل روز هرکس اومد،جوابم مثبت باشه،شب سی ونهم بود یا چهلم بود محمد ابراهیم اومد خواستگاری،امده بود بله رو بگیرد،گفتم:من مهریه نمیخوام.خانواده ام رو شما راضی کنید.
خییلی راحت گفت:(من وقت این کارا رو ندارم)
از حرفش عصبانی شدم.گفتم:(شما که وقت ندارید،چرا میخواید ازدواج کنید؟)
گفت:درسته وقت ندارم ولی توکل که دارم.