یک ماه از مفقود شدن ابراهیم میگذشت.هیچکدام از رفقای ابراهیم حال و روز خوبی نداشتند.هــر جــا جمــع میشــدیم از ابراهیــم میگفتیــم و اشــک میریختیــم.برای دیدن یکی از بچه ها به بیمارســتان رفتیم. رضا گودینی هم آنجا بود. وقتی رضا را دیدم انگار که داغ دلش تازه شده، بلندبلند گریه میکرد. بعد گفت: بچه ها، دنیا […]
ادامه مطلبباابراهیم در دوره مجروحیت در تهران بودم، من شاهد بودم که بیشتر اهل محل با او دوست بودند، افرادی با ویژگیهای متفاوت، ابراهیم از در که بیرون میآمد به همه سلام میکرد، چقدر از بچه های کم سن و سال به خاطر همین سلام کردن با او دوست شده بودند. یکروز با هم از کوچه […]
ادامه مطلبلباس سبز سپاهی که بر تن شهید ابراهیم هادی است. یکی از رزمندگان دلاور که در محله ما حضور داشت و ابراهیم به او علاقه داشت، سردار شهید عبدالله مسگر بود. تنها تصاویری که ابراهیم با لباس سپاه انداخته مربوط به پیراهن این سردار است. ابراهیم لباس این شهید را برای تبرک پوشید و با […]
ادامه مطلبشهید هادی معتقد بود ورزش را باید برای خدا انجام داد. در خاطرهای که در این باره از دوست این شهید نقل شده، آمده است: «حدود سال ۱۳۵۴ بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بیمقدمه گفت داداش ابراهیم، تیپ […]
ادامه مطلب