ورزش باستانی و راز شهادت دوستان ابراهیم هادی
داستان پهلوانی های ابراهیم هادی ادامه داشت تا ماجرای پیروزی انقلاب پیش آمد.
بعد از آن اکثر بچه ها درگیر انقلاب شدند و حضورشان در ورزش باستانی خیلی کمتر شده بود.
تا اینکه ابراهیم پیشنهاد داد که صبح ها در زورخانه نماز جماعت را بخوانیم و بعد هم ورزش کنیم و همه قبول کردند.
بعد از آن هر روز صبح برای اذان صبح در زورخانه جمع میشدیم و بعد از نماز صبح ورزش باستانی را شروع میکردیم. بعد هم صبحانه مخصری دور هم میخوردیم و هرکس به سراغ کار های خودش میرفت.
ابراهیم هادی از این قضیه خیلی خوشحال بود چرا که ورزش بچه ها تعطیل نشده بود و از طرفی هم نماز صبح جماعت داشتیم و بچه ها به جماعت نمازشان را میخواندند.
همیشه هم حدیث پیامبر گرامی اسلام را میخواند:( اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داری محبوبتر است.)
با شروع جنگ تحمیلی فعالیت زورخانه بسیار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند. ابراهیم هم کمتر به تهران می آمد، یکبار هم که آمده بود وسایل زورخانه و ورزش باستانی را هم با خود به جبهه برد و در همان مناطق جنگی بساط ورزش باستانی را راه اندازی کرد.
زورخانه حاج حسن توکل، در تربیت پهلوان های واقعی زبان زد بود. از بچه های آنجا به جز ابراهی، جوان های بسیاری بودند که پهلوانی شان نزد خداوند متعال اثباط شده بود.
آنها با خون خودشان ایمان شان را حفظ کردند و پهلوان های واقعی همین ها هخستند.
دوران زیبا و معنوی زورخانه حاج حسن در همان سال های اول دفاع مقدس با شهادت شهید حسن شهابی(مرشد زورخانه) شهید اصغر رنجبران(فرماده تیپ عمار) و شهیدان سید صالحی، محمد شاهرودی، علی خرّمدل، حسن زاهدی، سید محمد سبحانی، سید جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادی، رضا هوریار، مجید فریدون، قاسم کاظمی و ابراهیم و چندین شهید دیگر و همچنین جانبازی حاج علی نصر الله، مصطفی هرندی و علی مقدم و همچنین درگذشت حاج حسن توکل به پایان رسید.
مدّتی بعد با تبدیل محل زورخانه به ساختمان مسکونی، دوران ورزش باستانی ما هم ب خاطره ها پیوست.