قاب شاسی با تصویر شهید حاج قاسم سلیمانی با طرح مالک اشتر ایران+ هدیه ویژه
۰ تومان۷۹,۰۰۰ تومانخرید کنیدخاطرات شهدا : شهید حسین محرابی ؛ من بچه مشهد هستم
و دقیقاً در همان روزها حسین بهشدت بیقرار بود.
آنطور که همررزمانش برای ما روایت کردهاند،
روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در عملیات شرکت کنند خواندهاند
اسم حسین آقا در فهرست نبوده است. حسین آقا برای گرفتن رضایت فرمانده محور،
پیش او میرود اما فرمانده محور با حضور او در این عملیات مخالفت میکند.
همسرم که اصرار را بیفایده میبیند به فرمانده محور میگوید:
«من بچه مشهدم اگر من را به این عملیات نبرید بهمحض برگشتن به حرم امام رضا (ع) میروم و از شما پیش آقا شکایت میکنم.»
فرمانده محور وقتی صحبتهای شهید محرابی را میشنود بالاخره به او اجازه شرکت کردن در عملیات را میدهد. در همین لحظات یکی از همرزمانشان به بقیه مدافعان حرم میگوید: همه ما از مشهد آمدهایم. فردا شهادت اما م رضا(ع) است و خوش به حال کسی که فردا شهید شود. هنوز حرف این مدافع حرم تمام نشده که شهید محرابی به همرزمانش می گوید: «آنکسی که میگویی شهید میشود، من هستم.»درباره لحظه شهادت همسرم یکی از همرزمانش که از همه به او نزدیکتر بوده است، میگوید: «شهید محرابی فردای آن روز، روی پشتبام یکی از ساختمانها پشت من ایستاده بود که ناگهان صدایی را از پشت سرم شنیدم. بهمحض این که برگشتم. حسین روی زمین افتاده بود. با خودم گفتم تیر به کتف حسین آقا خورده است، اما خونریزی شدیدتر از این حرفها بود. درگیری بهشدت زیاد بود. برگشتم و مشغول تیراندازی به سمت داعشی ها شدم. دوباره به سمت حسین آقا نگاه کردم. وی در حالت سجده بود و آخرین کلمهای که گفت: «یا اباالفضل» بود. تیر دقیقاً به قلب ایشان خورده بود و در همان لحظه شهید شدند.
راوی :همسرمحترم شهید