خاطرات شهدا: شهید مدافع حرم مهدی علیدوست ، دلتنگ من نشوید
مهدی درجه فرماندهی گرفته بود.
ولی به هیچ کس نگفت. چون این امور برایش مهم نبود.
من همیشه به او میگفتم:
تو یک فرشته هستی ولی روی زمینی ، که یک روز به آسمان پر می کشی.مهدی میدانست کی شهید میشود،
حتی در وصیت نامه شان هم اشاره کرده است.
بعد از اینکه فتنه تکفیری ها در سوریه شروع شد، مهدی بی تاب رفتن شد.
و به خاطر موقعیت شغلی اش حتی آمادگی رزمی هم داشت. تمامی اخبار سوریه را دنبال می کرد. مهدی به عنوان فرمانده عملیات اعزام شد.
یواش یواش از رفتن برای من میگفت. مستقیم به من نگفت که قرار است به سوریه برود.
تا اینکه اعلام شد که ایشان اعزام شوند.موقع رفتن به سوریه خیلی خوشحال بود.
برای من از مظلومیت بچه های سوری میگفت. از علی اصغرهایی که در سوریه بودند و صدای کمک خواستن شان به گوش جهانیان می رسید.
و هر کسی که این صدا را درک کند راهی جهاد میشود. شب قبل از اعزامش با هم به حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) رفتیم.
دعا و مناجات کردیم. و مهدی با پسرمان علی اصغر خیلی بازی کرد.
ولی یک چیزی ته دلم میگفت این آخرین دیدار است. علی اصغر را در بغلش گذاشتم و از هر دو تایشان عکس گرفتم.
و عکس علی را در جیبش گذاشتم تا موقع دلتنگی هایش به عکس علی اصغر نگاه کند.
در آخرین تماسی که از سوریه با هم داشتیم به من گفت :
توکلت به خدا باشد. غصه نخور، مراقب خودتون باشید، اگر قسمت شد و شهید شدم آن دنیا با شما هستم.
و قول میدهم که شما را در آن دنیا شفاعت کنم.
مهدی علاقه بسیار زیادی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت.
بیست وپنجم مهر ماه سال هزاروسیصدونودوچهارمصادف با سوم ماه محرم بعد از عملیات آزاد سازی یک روستا که دست داعش بود،ترکش به پهلویش می خورد و شهید می شود.
محصول مرتبط: پوستر شهید مهدی زین الدین