خاطرات شهدا : عاشق که شدی روایتی از شهید مهدی شاهدی
نگاهم افتاد به “مهدی شاهدی” او دانشجوی رشته ادبیات شهید چمران اهواز بود گفتم:
آقا مهدی داری چکار می کنی؟
گفت: دارم شعر می نویسم. ببین چطوره؟
وتک بیت شعری را که نوشته بود برایم این چنین خواند :
عاشق که شدی تیر به سرت باید خورد /زهری است که مانند شکر باید خورد.
گفتم : شعرت از نظر محتوی و مضمون عالی است از نظر وزن هم خوب است اما قافیه ندارد
گفت: چه بگویم.
گفتم : عاشق که شدی تیر به سر باید خورد/زهریست که مانند شکر باید خورد
خوشحال شد و گفت :
عالی شد همین را می نویسم. عملیات کربلای چهار در بدو شروع به دلیل عدم فتح متوقف شد و نوبت به گردان ما نرسید.
چند روز بعدگردان ما به شهر فاو اعزام شد و درخطوط پدافندی منطقه عملیاتی مستقر شدیم .
نیمه های یک شب “فضل الله عصایی” فرمانده دسته مرا از خواب بیدار کرد و با چشمان اشکبار گفت: می دانی برادر مهدی هم رفت. جا خورده پریدم وگفتم :
کجا؟ گفت: چند دقیقه قبل سر پست نگهبانی تیرقناسه عراقی به سرش خورد و شهید شد. قطره اشکی بر گونه ام چکیده با خودم زمزمه کردم :
عاشق که شدی تیر به سرت باید خورد… و دیگر نیازی به وزن و قافیه ندارد. راوی ؛عبدالرحیم کاووسی .
محصول مرتبط: تیشرت شهید محمد هادی ذوالفقاری
هیچ
💔💔 کاش برای ماهم دعا کنند