خاطرات شهدا : شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده – فداکاری فرمانده
کمتر کسی میدونست فرمانده گردان شده.صحبت هایش همیشه با این حرف حضرت امیر بود:چه بسیارند عبرت ها و چه اندک عبرت گیرنده ها…دوستی رو چند روز قبل جایی دیدم که از همرزمان شهید بود .
میگفت :
مصطفی رو لحظه شهادت هم دیدم .
میگفت : همیشه موقع عملیات بچه هارو جمع میکرد یک گوشه و میگفت که هیچوقت مغرور نشید به اینکه اینجا چه کاره اید…
میگفت همه را در یک سطح میدونست وفرق نمیگذاشت.میگفتن که هر جا به معبری میرسیدند که خطرناک بود مصطفی خودش اول میرفت تا اگر اونجا تو تیررس دشمن بود سپر انسانی بقیه بشه و نگذارد بقیه صدمه ببینن.
همون اقا میگفت:
با دشمن فاصلمون کم بود رفیقمون رفت برگ درخت زیتون بیاره برای استتار که یهو با تیر زدنش.
میگفت اون یک تیکه زیر آتش بود…مصطفی رفت زیر آتیش دشمن وپیکراون شهید را بیرون کشید.