«کاظمی» چند راننده نفربر، لودر و بولدوزر داوطلب شهادت از میان بچه های تیپ انتخاب کرد.او به راننده نفربرها مأموریت داده بود تا در حد فاصل یک صد متر باقی مانده خاکریز، در مقابل دید دشمن به چپ و راست حرکت کنند و گرد و خاک به پا کنند تا دشمن نتواند این رخنه را به خوبی تشخیص داده، دستگاههای مهندسی را هدف قرار دهد.
خودش هم بلندگویی دست گرفته و بدون ترس در وسط این یک صد متر به چپ و راست میدوید، در حالی که گاهی دعای فرج میخواند گاهی به دستگاهها دستور میداد گرد و خاک کنند. او علی الدوام میدوید و دعا میخواند، میگفت:
«نفربر گرد و خاک کن، لودر بیل بزن، بیلت را بالا بیاور، بالاتر، بارک الله لودر! آفرین لودرچی! نفربر خاک کن خاک کن. اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن العسگری». تمامی این کارها در جلو دید دشمن انجام میگرفت.
همه سینه به سینهی تانکهای دشمن، جسورانه در فکر ادامه کار و تکمیل خاکریز بودند، صحنه ی غریبی بود، تصویر کاملی از شوق و خدمت به اسلام و ایثار و فداکاری.در این حین راننده یک لودر از فرط خستگی از حال رفت و به پایین افتاد. بچه ها فورا دور و برش را گرفتند، آبی به صورتش زدند.
ردانی پور نیز که در آنجا حضور داشت سریعا به بالینش رفت و او را تشویق کرد و از زحمات او قدردانی نمود، اما کس دیگری برای جایگزینی وی نبود ناچار دوباره برخاست و کار را ادامه داد.
چند دقیقه بعد گلوله توپ به کنار لودر خورد و آن را به آتش کشید. راننده لودر نیز زخمی شد و به عقب منتقل گردید. در همین لحظات چند دستگاه مهندسی با راننده از راه رسیدند. با تلاش بی وقفه اینها خاکریزها به هم وصل شد و نزدیک ظهر کار تمام شد. هر چند، چندین تن از رانندگان این وسایل و مدافعان آنها به شهادت رسیدند.