خاطرات شهدا : مداحی و سینه زنی بالای پیکر شهید محمد حسین محمدخانی

 

مداحی و سینه زنی بالای پیکر شهید محمد حسین محمدخانی
مداحی و سینه زنی بالای پیکر شهید محمد حسین محمدخانی

زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده‌ بـود .

بایـد وصیـت‌های محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام می‌دادم.پیـراهـن مشڪی اش را از تـوی ڪیـف درآوردم. همـان که محـرم ها می ‌پوشیـد . یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم می‌لرزیـد . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیه را انـداخت دور گردنـش ،جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« می‌خواسـت بـراش سینـه بزنـم ؛ شـما می‌تونید؟ یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید. دسـت و پایـش را گـم کـرد . نمی‌توانست حـرف بـزند.چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود. نمی‌دانم اشـک بـود یـاآب باران. پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:«خودت بگـو » نفسـم بالا نمی‌آمد ….انگار یڪی چنـگ انداختـه‌ بود و گلـویم را فـشار می‌داد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم…گفتــم :
از حـرم تـا قـتلگـاه
زینـب صـدا می‌زد حسـیـن
دسـت و پـا می‌زد حسـیـن
زینـب صـدا می‌زد حسـیـن …
راوی؛همسر محترم شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی


 

محصول مرتبط: تیشرت شهید محمد حسین محمدخانی