ماجرای یادت باشه شهید حمید سیاهکالی مرادیکتاب «یدت باشد» خاطرات و متن زندگی نامه شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی است که ما در متن پیش رو قسمتی از آن را برای شما عزیزان به اشتراک گذاشته ایم.

در کتاب «یادت باشد» علاوه بر وصیتنامه و زندگی نامه  این شهید، تصاویری از مقطع های مختلف زندگی این شهید نیز چاپ و انتشار یافته است.

رسول ملاحسنی نویسنده و ویرایشگر خاطرات همسر شهید سیاهکالی مرادی میگوید: برای نوشتن و تدوین خاطرات شهید سیاهکالی مرادی در کتاب «یادت باشد» ۲ سال زمان گذاشتم و در نهایت چاپ اول این اثر در هزار و ۵۰۰ جلد روانه بازار شد.

شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی در سال ۱۳۶۸ در قزوین متولد شد و سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب (س) در سوریه به شهادت رسید.

بخشی از خاطرات شهید از کتاب «یادت باشد»

وقتی میخواست ماموریت آخر رو بره سر سفره که نشست گفت: «نمیخوای آخرین صبحونه رو با من بخوری؟» با ناراحتی و بغض گفتم: «چرا این حرف و میزنی؟ مگه اولین باره که تو میری ماموریت؟» گفت: «کاش من صداتو ضبط میکردم و با خودم میبردم که دلم برات کمتر تنگ بشه» گفتم: «مگه ما قرار نذاشتیم هر جا تونستی زنگ بزنی؟ من هر روز منتظر تماس هستم، منو اصلاٌ بی خبر نذار…» با هر مشقتی و دل کندنی که بود قرآن براش گرفتم تا راهیش کفنم. تو آخرین لحظه رفتنش رو به حید گفتم: «حمید تو روب همون حضرت زینب سلام الله علیها هرجا که تونستی باهام تماس بگیر»

گفت: «نترس هرجور باشه بهت زنگ مکیزنم. فقط یه چیزی من تو سوریه که هستم چجوری بهت بگم دوستت دارم؟ آخه اونجا همه بچه ها پیش من هستن و من اگه بگم دوستت دارم از خجالت آب میشم.» بهش گفتم: «تو به جای دوستت دارم بگو: یادت باشه، اون وقت من منظورت رو میفهمم» خیلی خوشش اومد و استقبال کرد از راه پله که پایین میرفت همونجوری با صدای بلند چندباری بهم گفت: یادت باشه، یادت باشه…! لبخندی زدم و من هم گفتم: «یادم هست، یادم هست…!»