پیشنهاد خرید

مجموعه ۲۵ عددی برچسب شهید حاج احمد کاظمی

۵۵,۰۰۰ تومان۵۵,۰۰۰ تومانخرید کنید

خاطرات شهداخاطره شهید مهدی باکری ؛ شهردار گمنام ارومیه

 

خاطره شهید مهدی باکری ؛ شهردار گمنام ارومیه
خاطره شهید مهدی باکری ؛ شهردار گمنام ارومیه

 

گروه‌های امدادی را خبر می‌کند.

گروه‌های امداد به سرپرستی مهدی باکری به سمت محلات مستضعف‌نشین که گرفتار سیل شده بودند،

راه می‌افتند.حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و مردم سراسیمه از خانه‌هایشان بیرون می‌آمدند.

بعضی از خانه‌ها ویران شده بود و تیرک‌هایشان بیرون زده بود.گروه‌های امدادی به خاطر حجم زیاد آب و گل و لای به سختی کارشان را پیش می‌بردند.

شهید باکری متوجه خانه‌ای شد که آب آن را فراگرفته بود.

در حیاط خانه پیرزنی فریاد می‌کشید و کمک می‌خواست.

شهید مهدی باکری در را هل داد و باز کرد. آب تا بالای زانو رسیده بود.

از پیرزن پرسید که آیا کسی زیر آوار مانده یا نه؟پیرزن بر سر و صورت‌زنان گفت که وسایل خانه‌ و کل زندگی‌اش زیر آوار مانده و آب به زیرزمین رفته است.

گویا جهیزیه دخترش که با سختی آن را جمع کرده بود در زیرزمین جامانده و خیس شده بود.
آقا مهدی به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید.

شهید باکری به کوچه دوید و وانت آتش‌نشانی را پیدا کرد و به خانه پیرزن آورد.

چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. پمپ کار می‌کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می‌شد. مهدی غرق گل و لای شده بود. پس از دقایقی پمپ همه آب زیرزمین را خالی کرد.پیرزن که حالش بهتر شده بود،

شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری. گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد. تا لحظه ای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود! .