پیشنهاد خرید

مجموعه۲۵ عددی برچسب با تصویر شهید همت

۵۵,۰۰۰ تومان۵۵,۰۰۰ تومانخرید کنید

خاطرات شهداشهید سید مرتضی آوینی ؛ آمدیم نبودید رفتیم

 

شهید سید مرتضی آوینی ؛ آمدیم نبودید رفتیم
شهید سید مرتضی آوینی ؛ آمدیم نبودید رفتیم

 

یکی از فرماندهان جنگ میگفت: قبل از شهادتش خیلی دوست داشتم سید مرتضی آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم،

جور کنید تا ما سید مرتضی را ببینیم. خلاصه نشد.

بالاخره آقای سید مرتضی آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمونها پر کشید.تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقۀ جنگی با کاروانهای راهیان نور.

شب در آنجا ماندیم. در خواب، شهید آوینی را دیدم و درد و دل هایم را با او کردم؛

گفتم آقا سید، خیلی دلم میخواست تا وقتی زنده هستی بیام و ببینمت،

اما توفیق نشد. به من گفت ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم.

صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن شهید را شک داشتم گفتم:

این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شهید شده است.

گفتم حالا برم ببینم چی میشه.بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰٫دیدم خبری از آوینی نیست.

داشتم مطمئن میشدم که خواب و خیال است.

سربازی که اون نزدیکیها در حال نگهبانی بود نزدیک آمد و به من گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: آره، با یکی از رفقا قرار داشتیم.

گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است.

محاسنش هم این جوری است.گفت: رفیقت اومد اینجا تا ساعت ۸ منتظرت شد نیامدی،

بعد که خواست بره پیش من اومد و به من گفت:

کسی با این اسم و قیافه مییاد اینجا، به او بگو آقا مرتضی اومد و خیلی منتظرت شد، نیامدی.

کار داشت رفت. اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود آقا مرتضی نوشته: آمدیم نبودید، وعدۀ ما بهشت! سید مرتضی آوینی. (و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده اند؛ ولی شما نمی دانید. سوره بقره، آیه ۱۵۴)