خاطرات شهدا – از حسین فهمیده چه فهمیده ایم؟

شهید حسین فهمیده - از حسین فهمیده چه فهمیده ایم؟
شهید حسین فهمیده – از حسین فهمیده چه فهمیده ایم؟

خبر شهادت حسین را اعلام نمودندو گفتند مقداری از پیکرحسین که باقی مانده برایتان می‌آوریم . و من از‌آنها سوال نمودم که منظورتان از مقداری چیست ؟

و این بنده خدا که اسمشان آقای شمس بود (برادر شهید محمد رضا شمس که با حسین در منطقه با همدیگر بودند ) چنین تعریف نمودند.حسین از بسیج به منطقه اعزام شده بود که یک روز نزد فرمانده ما آمد و گفت :

آقا اجازه بدهید من بیایم و با شما کار کنم فرمانده بدلیل اینکه ایشان قدرت لازم را ندارند قبول ننمودند و حسین در جواب گفت :

حالا اجازه دهید یک هفته با شما باشم اگر خوب بودم که می‌مانم اگر خوب نبودم هم می‌روم بدین طریق حسین نزد ما آمد و ما از ایشان واقعا ً راضی بویم هر کاری که پیش می‌آمد حسین پیشقدم بودند .

و حسین هنگامی که با برادر من زخمی شدند به بیمارستان ماهشهر منتقل گردیدند.پس از مرخصی‌شدن از بیمارستان نزد فرمانده آمدند که به خط بروند و فرمانده اجازه ندادند و حسین اصرار می‌کرد که با خط اعزام گردد و فرمانده هم نمی‌پذیرفتند.

در‌آن هنگام چشمان حسین پر از اشک شدو رگهای گردنش متورم و با ناراحتی به فرمانده گفت : من به شما ثابت می‌کنم که می‌توانم به خط بروم پس از چند روزی مشاهده نمودیم که یک عراقی به سمت ما درحرکت می‌باشد بچه‌ها می‌خواستند او را مورد هدف قرار دهند که من گفتم خودش با پای خودش می‌آید نزنید صبر کنید و موقعی که نزدیک شد

دیدیم که حسین است از او سوال نمودیم کجا بودی این لباسها چیست این اسلحه‌ها از‌آن کیست و ایشان گفتند :

فرمانده اجازه دادند که ایشان به خط بروند . در خط با محمدرضا همسنگر بودند در جنگ محمدرضا تیر می‌خورد و حسین با وسایل همراهش محمدرضا را به عقب انتقال می‌دهند و در آنجا به او می‌گویند کجا ؟حسین در جواب می‌گوید :

من باید انتقام همسنگرم را از این دشمن بگیرم.هنگامی که به جایگاه قبلی خویش باز می‌گردد ۵ تانک عراقی را می‌بیند که به طرف بچه‌ها می‌آیند و قصد حمله دارند

در این لحظه نارنجکها را به کمر بسته به طرف تانکهای دشمن متجاوز می‌رود که تیری به پای وی اصابت می‌نماید و ایشان زخمی می‌شوند .

به هر صورت ممکن خود را به اولین تانک می‌رساند وبا نارنجکی که به همراه داشت تانک را منفجر می‌نماید و خود نیز با نسیم عشق به پرواز درمی‌آید و تن به نسیم بهشتی می‌سپارد .

بچه‌ها احساس می‌کنند برایشان کمکی آمده و دشمن نیز فکر می‌کند که غافلگیر شده ودر حال شکست می‌باشد که بچه‌های بسیج بقیه تانکهارا منهدم می‌سازد.ما پس ازچند روز که به سراغ حسین رفتیم مقداری از جسم مطهر ایشان را پیدا کردیم که برایتان می‌آوریم .